فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

خوشگلای خاله

علیرضا

علیرضا جونم خاله محسن فوت کرده بود (خدارحمتش کنه) شب قبل عید رفتیم خونشون زیارت عاشورا بخونیم همش تو جمع محسن میگفت خالم خدا رحمتش نکنه توام پشت سرش تکرار میکردی روزی هم که رفتن سر خاکش سوال میکردی اینجا کجاس چرا اومدیم مامانتم واست توضیح میداد که خاله محسن فوت کرده دیگه خونش اینجا توام میپرسیدی پس خاله من کی میمیره بیاد اینجا ما بیایم بهش سر بزنیم ...
21 آبان 1390

همدان

پنج شنبه با علیرضا جونم رفتیم همدان خونه حاج عمو خیلی خوش گذشت چندتا عکسم از علرضا جونم گرفتم که بعد میزارمش   ...
21 آبان 1390

یادآن روزها

سلام به دوستان خوبم دورانی که خاطرات کودکی ، خاطرات دوران مدرسه ، بازی های اون دوران با اون امکانات کم و جمعیت زیاد هم سن و سال خودمون برای ما خیلی دوست داشتنی بود فکر نمیکنم بچه های این زمانه با این امکانات رفاهی ، لذتی که ما توی بچگیمون میبردیم رو تجربه کرده باشن ، همیشه خاطرات دوران کودکی برام جالب بود ، خاطراتی که برای همه مشترک بود و همیشه با اون ها سروکله میزدیم ، یادش بخیر ، واقعا خوش بودیم . . . شما یادتون نمیاد !.............     سلام به دوستان خوبم دورانی که خاطرات کودکی ، خاطرات دوران مدرسه ، بازی های اون دوران با اون امکانات کم و جمعیت زیاد هم سن و سال خودمون برای ما خیلی دوست داشتنی بود...
18 آبان 1390

فاطی خطر

یه روز تو خونه با مامان تنها بودی تازه داشتی چهار دست وپا راه میرفتی یه لحظه مامان ازت غافل شد رفته بودی به طرز عجیبی گلدون گوشه اتاق رو انداخته بودی خدا رحم کرده بو رو خودت نیافتاده بود  اینم عکسش   ...
17 آبان 1390