بدون عنوان
پنج شنبه علیرضا خونمون بود ماشالله آقایی شده واسه خودش روز جمعه بعداز ظهر یکمی با مامانی اینا خوابیدیم علیرضا جونم خوابت نبرد یه لحظه چشمامو باز کردم دیدم یواش یواش داری میری تو آشپزخونهآخه یه بسته پاستیل داشتیم همشو تو اون دوروز تموم کردی بهت میگفتیم زیاد نخور لج میکردی خلاصه فکر کردی که کاملا خوابیم میرفتی یواشکی پاستیل میخوردی دوباره می اومدی برنامه تلویزیونو تماشا می کردی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی