فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

خوشگلای خاله

شعر کودکانه

1390/8/22 11:44
نویسنده : خاله زهره
111 بازدید
اشتراک گذاری

دویدم و دویدم
به یک اطو رسیدم

گفتم چه دم درازی
میای با من تو بازی

اطو دمش را تاب داد
با دست به من جواب داد

خطر داره بازی با من
نشو تو هم بازی من

تنم همیشه داغه
یه چشم دارم چراغه

پیف می کنم پاف می کنم
پیرهنتو صاف می کنم

اگه به من یه روزی
دست بزنی می سوزی

11729223745e9s9A شعرهای مهد کودک

زنگوله پا،کنار جو راه می ره
زیر درختهای هلو راه می ره

جست می زند روی دو پا
می زنه زیر شاخه ها

از رو درخت،چندتا هلو
گیر می کنه به شاخ او

باغ هلو که ساکته همیشه
پر از صدای حرف و خنده می شه

زنگوله پا،باغ را بهم می زنه
شده درختی که قدم می زنه

11732941459hckSG شعرهای مهد کودک

چوپونه کجاست؟
تو صحراست
مواظب گله هاست

گله باید چرا کنه
بع وبع و بع صدا کنه
یونجه و شبدر بخوره
علفهای تر بخوره

چوپون باید زرنگ باشه
قوی و اهل جنگ باشه

جنگ با کی؟ با گرگ ها
صدآفرین ماشالله

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)