فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

خوشگلای خاله

بدون عنوان

علیرضا جونم شیطونی کردی هاااااااااااااااا  موبایل بابا بزرگ رو زیر فرش خونه عزیزاینا قایم کرده بودی با کلی کش پول کش پولایی که از پیش خودم بردی همه رو زیر فرش خونه عزیز قایم کرده بوری و رفتی خونه خودتون دیشبم زنگ زدم به فاطی جونم یکم سرما خورده بود همش جیغ میزدو بی قراری میکرد وقت واکسن یک سالگیتم بود چون سرما خورده بودی عقب افتاد فعلا شیطونای خاله ........ ...
6 آذر 1390

بدون عنوان

پنج شنبه علیرضا خونمون بود ماشالله آقایی شده واسه خودش روز جمعه بعداز ظهر یکمی با مامانی اینا خوابیدیم علیرضا جونم خوابت نبرد یه لحظه چشمامو باز کردم دیدم یواش یواش داری میری تو آشپزخونه آخه یه بسته پاستیل داشتیم همشو تو اون دوروز تموم کردی بهت میگفتیم زیاد نخور لج میکردی خلاصه فکر کردی که کاملا خوابیم میرفتی یواشکی پاستیل میخوردی دوباره می اومدی برنامه تلویزیونو تماشا می کردی ...
5 آذر 1390

بدون عنوان

یکم تولد عسل خاله بود            نشد همون دیروز بنویسم مادر جون وبابا بزرگ مهمونت بودن مامانی ازت عکس گرفته هروقت دیدمش عکساتو میگیرم ازش میزارم ایشالله که ١٠٠ ساله شی فاطی جونم درست ٩ روز مادرجون وبابا بزرگ پیشت بودن خیلی خوش بحالت بوده ها......... ...
5 آذر 1390

تقدیم

سلام به خواهرزاده های گل وخوشگلم این وبلاگ رو واسه شما طراحی کردم  وامیدوارم هروقت که بزرگ شدین خودتون بیاین واین وبلاگ رو ببینید عزیزای دلم ...
28 آبان 1390

اومدم به سقز

سه شنبه 1390/08/24 با خونه خاله مهرانه  رفتیم سقز خیلی خوش گذشت مادرجون وبابابزرگ یه روز زودتر رفتن از سقز هم رفیم بانه یه سری زدیم فاطی جونم خیلی خیلی شیرین کاری می کرد علیرضاهم تو سنندج مهمون داشت خونه خاله الهام ومعصومه وآرزو با زهرا علیرضا جونم سرش شلوغ بوده
28 آبان 1390