بدون عنوان
تنهایی
تنهایی دوباره پرم را گرفت تنم را خسته و شادی روح را از من گرفت
پرکشید شادی از روح و جانم پر شد پیمانه دوباره اشک چشمانم
غم در زد و آمد به غم خانه ی من غم به زور پرده کشید بر دل بیچاره من
خواستم بگریزم من ز غم این همه تنهایی خواب بود جسم گریزی نیست نه ز غم نه زین همه تنهایی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی